بسم الله الرحمن الرحيم
)الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ).[1] كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند.
مكتبى كه شهادت دارد، اسارت ندارد.
سلام به رهبر عزيز و محبوب جهان اسلام امام خمينى(قدس سره).
پس از شهادت بر حقانيت خدا و رسولانش كه آخرين آنها حضرت خاتم الانبياء محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و دين مبين اسلام. اينجانب عطاء حمزهلو فرزند غلامعلى حمزهلو وصيت میكنم كه ای ملت عزيز! شهدا خون دادند كه اسلام بماند پس شما نيز بر اسلام خدمتگزار و بر روحانيت پشتيبان باشيد اگر روحانيت را ترك كنيد اسلام به خطر ميفتد. به امام(قدس سره) عزيز احترام كنيد و به فرمايشات ايشان گوش داده و جامه عمل بپوشانيد و از خواهران ايرانى تقاضا دارم كه حجاب خود را حفظ كنيد. اى خواهر حجاب شما سياهى چادر تو كوبندهتر از سرخى خون من است. به نماز جمعه و جماعت اهميت فراوان قائل شويد و صفهايش را فشرده و با اتحاد بيشتر بر پا كنيد. برادران عزيزم پدر و مادر گرامى، شما برايم زحمات فراوانى را تحمل كردهايد تا مرا بزرگ كردهايد، خداوند اجرتان دهد. براى خدا صبر كنيد و خدا يار صابران است و شما در روز محشر در نزد خداوند رو سفيد هستيد و تو پدر در نزد سرورم رسول اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) زيرا فرزندانتان را به يارى فرزندشان امام خمينى(قدس سره) عزيز فرستاديد و خواهرانم شما چون زينب(B) پشتيبان شهدا باشيد و برادران در راه اسلام قدم برداريد. و من از شما اى پدر و مادر عزيز میخواهم كه مرا حلال كنيد و از قول بنده از تمامى قومان و خويشان و دوستان و همسايگان و ملت شهيد پرور خانآباد حلاليت بطلبيد.
و اى مادر از تو میخواهم براى من گريه نكنى اگر هم گريه میكنى به ياد امام حسين(علیه السلام) گريه كنى.
خاطره:
شهید عطا حمزهلو مدت سه چهار ماه بود که گمنام بود و اثری از او نبود. بعد از مدتی یکی از دوستانش به ما اطلاع داد که من با عطا هم سنگر بودم و الان او اسیر است. بعد از مدتی مطلع شدیم که یک شهید را به سردخانه تهران آوردهاند که سرو صورت نداشته بود. خانوادهای از ساکنین مشهد که آنها نیز فرزندشان گمنام بود به علت شباهتی که در انگشت پایین فرزند آنها و شهید عطا حمزهلو بود فکر کردند که فرزند خودشان است و قرار شده بود که فردا صبح شهید را تحویل گرفته و به مشهد ببرند.
مسئول سردخانه شب که خوابیده بود شهید عطاء حمزهلو را در خواب دیده بود که گفته است من پدرم و مادرم در شهرستان خمین منتظرم هستند. مرا به مشهد نفرستید و نشانی را هم که دارم این است که نام من و شماره پلاک من به پشت لباس و پهلوی پای چپم میباشد. بعد فردا صبح که مسئول سردخانه از خواب بیدار شده بود از نشانی را بررسی کرده بود و دیده بود که حقیقت دارد و او را به ما تحویل دادند.
1. سوره توبه، 20.
پنجمین روز از اردیبهشت ماه سال 1347 روز میلاد او بود و آخرین روزهای بهمن ماه سال 1364 به شهادت رسید. جوانی روستایی اما آگاه به زمان و مکان مولودش روستای خانآباد از توابع شهرستان خمین؛ تحصیلاتش در حد دوره ابتدایی و شغلش کشاورزی بود که از پدر به ارث برد. ایام نوجوانیاش همزمان بود با سرود آزادی انقلاب و او شاهد پیروزی مردم از یوغ استکبار شد. چند صباحی از حلاوت و شیرینی پیروزی عظیم مردم نگذشته بود که دشمنان همصدا شدند تا به خیال خام خود این انقلاب را از پای در آورند. سلاح و تجهیزات غربی و شرقی و یک دست نشانده به نام صدام، ابزار این تهاجم بود. وقتی خبر یورش ارتش بعث عراق در گوش مردم پیچید از هر گوشه و کنار پیر و جوان و نوجوان عازم جبهه شد. عطاء نیز بعد از سپری کردن دوره آموزشی بسیج خودش را به منطقه جنگی رساند.
لباس رزم پوشید و در گردان روحالله(قدس سره) سلاح به دست گرفت و کوله پشتیاش را به دوش کشید. تصمیم گرفت تا سر حد جان جهاد کردند. رزمندهای که شهادت را به زعم خود زندگی جدید و یک افتخار بزرگ میدانست. بیست و چهارم بهمن ماه 1364، در فاو عراق به شهادت رسید و در گیر و دار جنگ اثری از پیکر مطهرش به دست نیامد. پس از چند ماه مهر پدری او را در سردخانه معراج شهدا یافت و با اشک مادر در زادگاهش به خاک سپرده شد.